این شعر برای ما ایرانیها طنینی آخرالزمانی دارد. گویی باور کردهایم آنکه یا آنچه درمانگر و راهگشاست خود، بیمار و درمانده نمیشود و اگر بشود دیگر چیزی جز وای! باقی نمیماند.
اما خوب اگر نمک چنین استعدادی برای خرابشدن دارد پس بیهوده آن را ناب و ابدی فرض کردهایم و حالا اگر نمک، آدمی باشد که مثل بقیه آدمها فشارها و رنجهایی در زندگیاش دارد و هر روز در تماس با ناخوشیهای دیگران است و باید از آنها مراقبت هم بکند از همه نگرانکنندهتر اینکه مهارتهای ویژهای هم برای سامانبخشی عواطف خود و دیگران نیاموخته است. بهراستی چه باید کرد؟ باید اقرار کنیم که همیشه نیاز بهقدری نمک شناسی و البته نمکسود کردن این نمکهای سلامت بخش هم داریم.