ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
«مولوی»
مقدمه
انتظار میرود متخصصان حوزۀ سلامت و بهداشت در مواجهه با سختیها و مشکلات، تابآور و منعطف باشند، اما آنها چطور باید با احساساتی همچون عدم قطعیت و درماندگی خود مقابله کنند؟ این سؤالی است که «پیتر شوئنبرگ» در مقدمۀ کتاب «گروههای بالینت، نظریه و عمل» نوشته شده توسط «هیده اوتن» آورده است، که البته سؤالی بهجا و درست است، چون باوری ناکارآمد در جامعۀ ما وجود دارد که «مگر پزشک هم بیمار میشود؟» و انتظار میرود که روانشناسان و متخصصان حوزۀ سلامت و بهداشت خود درمانگر خویش باشند. یکی از چالشهای عمدۀ کار با بیمار هم در حوزۀ پزشکی و هم در حوزۀ روانشناختی، تأثیرات بیمار بر متخصص است که گاه ممکن است هفتهها و ماهها فرد را درگیر کند. به همین دلیل واضح ارائۀ یک دیدگاه غنی و جامع دربارة کار نوآورانهای که 70 سال قبل توسط مایکل بالینت با پزشکان عمومی انگیس آغاز شد پاسخ این «اگر» و «اما»ها است. رابطۀ پزشک ـ بیمار امروزه خواه در بیمارستانها خواه در مراکز سرپایی، سنگ بنای اقدامات پزشکی قلمداد میشود و اهمیت گروههای بالینت بهعنوان یک ابزار کمکی در این حوزه خاص، افزایش چشمگیری در کل نقاط جهان داشته است. تمایل مایکل بالینت به تحلیل رابطۀ پزشک ـ بیمار و تشخیص و درمان بهینه باعث جوانه زدن اقدامی شد که اکنون در سراسر دنیا شناخته شده و به کار میرود. حال اینکه چه چیزهایی بر رابطۀ پزشک ـ بیمار اثر میگذارد خود جای بسی بحث و کنکاش دارد که در زیر به قسمتی از آن اشاره میشود:
«ترس، تردید، عدم اطمینان، درماندگی، خشم، عدم کفایت و فشار کاری مفرط و غیره از جمله احساسات اصلی هستند که بر رابطة ـ پزشک بیمار اثر میگذارد. متخصصین حوزههای مختلف سلامت و بهداشت، که زیر بار سنگین کار، کم آوردهاند، بسیار برایشان سخت است که برای یک بیمار بدبین، به اندازهای که لازم است یک فضای مشورتی امن و پذیرا ایجاد کنند و توجه و همدلی نشان دهند. این بیمار نا امن هم، قادر نخواهد بود که با اهداف درمانی توافق شده که کلید موفقیت درمان هستند، همکاری کند».
بالینت در این راستا (1957) نوشت که همانطور که ما روانکاوان، خود به زبانهای مختلف سخن میگوییم، بیمار هم به زبان خاص خودش که با ما و دیگران فرق دارد سخن میگوید. البته باید از قدرت نیمهآگاه و پیشآگاه خبر داشت تا بتوان در بحث و گفتگو با یک بیمار به کفایت توجیه رسید.
«بیمار پارانوئیای که پر از شک و تردید نسبت به خود و جهان است، یا فرد مضطربی که به آرامش بدهکار است و یا مردی که به همسرش خیانت کرده و پر از ترس بیرخ شدن نقابش است، و یا مادری که فرزندش را کتک میزند که دردهای خویش را تسکین دهد، و یا مرفه پر دردی که هیچ چیز جز حرف خودش برایش تراز نیست، یا شخصیت اسکزوئید و دوریگزینی که خود را در پیلۀ جهان خویش بستری کرده است و یا افسرده ـ وابستهای که هنر زنده بودن را در راستای تکمعبود خویش جستجو میکند، یا شخصیت نمایشی که پر از رمز و راز بودن است و درامهای معنا و بیمعناییاش مبتنی بر ترس از دست دادن است و خودشیفتهای که در کلاف خودمحوری شهرت را میزبانی میکند و یا فرد خودآزاری که حتی لذت را هم به مهمانی غم میبرد همه و همه میتواند خودآگاه و یا ناخودآگاه من را به چالش بکشد».
اما امروز ما یادگرفتیم که با زبان روانکاوی که به قول بالینت صمیمیترین زبانی است، که در آن دو انسان به کمک ریسمان «اعتماد متقابل» به درون ژرفای روان میپرند با هم گفتگو و بحث کنیم و «غار دوستی» را روشن کنیم. غار دوستی اصطلاحی است که بالینت بهکار برد یعنی اوکنوفیلیا. هرچند این مشارکت بین پزشک ـ بیمار و گفتگوهای آنها میتواند یک صندوق سرمایهگذاری مشترک باشد ولی بیماران خودشان مسئول خودشان هستند، آنها صاحب احساسات، انتخابها و مسئولیتهای خود هستند و از سوی دیگر، پزشکان صاحب دانش و اطلاعاتاند؛ آنها میتوانند انتخابها مفاهیم و راهکارها را نشان دهند اما بیماران بایستی خودشان مسیر شخصی شفا و بهزیستی خود را بپیمایند.
حلقۀ گرد بالینت شاید به مثابۀ «حلقۀ اعتماد» باشد که به من اشتراک را آموخت و آموخت میتوانیم در این حلقۀ احساس، تبانی همصنفیهایم را به اشتراک بگذارم و از «درد» بگویم.
دردیست غیر مردن کانرا دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
«مولوی»
شاید این بار درد را به کمک حلقۀ بیحقۀ بالینت از پستوی ناخودآگاه بتوان بیرون کشید و افق دید وسیعتری به آن داد و ناخودآگاهیهای تازهتری را خودآگاه کرد. در این حلقه وقتی فرد از درد گفت و پا پس کشید و به گوشه «حلقۀ اعتماد» پناه برد، دیگران متخصص، لب به سخن باز کردند و خویش ِخویش را بیان کردند. کسی از تعجب گفت و کسی از خشم، و کسی پرچم دفاعی ناپخته را بالا برد و کسی ابراز نومیدی و بیکفایتی کرد ولی هر آنچه باشد در این «حلقۀ ادراک» قرار است چشماندازی جدید به «زاویۀ دید» اضافه شود؛ نگاه بیمار؛ نگاه راوی؛ نگاهی که از چشم من دیده نشده است. تصویر سادۀ پیچیده و شگفتانگیزی از موقعیت بروز کند و صحنههایی هویدا شود که تا دیروز در اسارت ذهن من به انفرادی محکوم شده بود.
انگار وقتی «راوی» (منظور کسی است که داستان خویش را در گروه بالینت بیان کرده است و به رسم گروه بالینت بعد از گفتن موضوع صندلی را به عقبتر برده و قرار را بر این میگذارد که بدون دخالت، تصویری را که دیگران از عملکرد او به اشتراک میگذارند را بشوند) به «میدان اتحاد» علیه خویش باز میگردد، از ترس رها شدن بیرون از چتر دوستی خیس شده و با دعوت دوباره به گروه، گرم میشود، گرمایی که بالینت آن را «عشق اول» مینامد.
«فانتزیهای دفاعی و گسترش زوایا و دیدگاههای جدید ارائه شده در گروه بالینت، درک کامپسندانهای از بیمار «سرتاپا تقصیر» که خود دردش را نمیداند به ما میدهد و این که این بار با نگاه تازه و موشکافانهتری به احوال بیمار خوابیده در بستر بنگریم. بسیار مهم است که جوانب جدید در بر گرفته شود، ناخودآگاهیها خودآگاه شود، افق دید وسعت یابد و بنبستهای ارتباطی پشت سر گذاشته شود».
گروه بالینت اعضا را سوق میدهد تا خود را کاملاً درون رابطة پزشک ـ بیمار ارائه شده، غوطهور سازند و همچنین روی واکنشها، هیجانات و افکار برآمده در طی بحث گروهی آگاهی و درنگ داشته باشند. بدین ترتیب، انتقال متقابل آشکار میشود و میتواند در تعامل بعدی با بیمار بهطور آگاهانه منظور شود.
رابطۀ پزشک ـ بیمار در گروه بالینت
- تراوش احساسات پنهان
اوقاتی وجود دارد که هر یک از ما «نوع آدمیزاد» لغات را بهنحوی بیصراحت یا باصراحت بهکار میبندیم که برای پنهان کردن احساساتمان مناسب باشد. گاه، این تمایلات غرضورزانه در ضمیر «ناخودشناس» ما پنهان میشود و ناهشیاری را پدید میآورد که «خودکرده» غافل از تدبیر آن است و گاه به ترتیبی نابهسامان و پُرآشوب باز چیز دیگری را فراگرفته در بر گرفتیم که بدان «زبان تن» میگویند؛ تنی که یادش دادیم پنهانکاری را به «تسبیح کنترل» بیفزاید. در هر حالت، راست یا دروغ، آگاهانه یا ناآگاهانه، در تلاشیم، بروز هیجانهایی را، که از طریق «رفتارهای بیزبان (غیرکلامی)» منتقل میشوند، کنترل کنیم. با مثال بهسادگیِ این کار پی ببریم، مثلاً: موضوعی که در اهمیت برایمان از درجۀ بالایی برخوردار است را بهطوری شانه بالا انداخته کتمانش میکنیم که «انگار گردی از دیوار» نپاشیده است. یا تبسم سرتاپا تقصیری را از لب به بیرون پرتاب میکنیم که انگار خشم پشتش را فقط خود دیدهایم، یا برای جلوگیری از گریهای که بعد از غم، تأخر را به چالش کشیده است، فقط عضلات را سفت میکنیم. به دیگر عبارت، در مواردی خاص و به درجات مختلف هر یک از ما میکوشیم که احساسات خود را به زبان بدنی فریبآلوده، پوشیده و پنهان نگه داریم.
حال آنکه در گروه بالینت ما با استفاده از ایفای نقش (عنصر خلاقانهای که به کمک میکند در مواجهه با بیمار عملکرد درستتری را به معرض نمایش بگذاریم) به درک بهتر و نزدیکی عاطفی بیشتری نسبت به بیمار میرسیم و احساسات پنهان شدهای را بروز میدهیم که آگاهی ما را در خصوص عملکردمان بهبود میدهد.
- معطوف دوختن توجه بر مفیدترین نشانهها
بر خلاف نظر عامه، فردی که به حرفهایش گوش میدهیم، نشانههای بسیار زیادی را در مورد احساساتش ارائه میدهد. گاهی ممکن است به دلیل حواسپرتی در گفتگوهای روزانه با بیمار، ما مهمترین پیامهایش را از دست بدهیم و یا شاید فقط از دریچۀ دید خود که ممکن است، درست نباشد به بیمار نگاه کنیم و اطلاعات مهمی در خصوص بیمار را نادیده بگیریم و یا قسمتی از گفتههایش درد بیشتری را به ما القاء کند. از طرفی اطلاعات مربوط به هیجانات گوینده را میتوان از چند منبع مختلف دریافت کرد؛ مثلاً منابع شنیداری: واژگان خاصی که بیان میکند، لحن صدا، سرعت گفتار، فراوانی مکثها و غیره یا مثلاً منابع دیداری: حالت چهره، وضع اندامها و حرکات بیانگر. حال آنکه ما در گروه بالینت یاد گرفتیم که گاهِ نگاه و گاهِ صدای فرد را هم بشنویم. در یک کلام یعنی یاد گرفتیم بر عناصر کلامی و غیرکلامی ارتباط توجه کنیم چون این کار تفاهم بیشتری را تسهیل خواهد کرد و این تفاهم میتواند هم در سطح رابطه پزشک ـ بیمار و هم در سطح ارتباط اعضا در گروه بالینت کارایی خود را حفظ کند.
- خواندن نشانههای غیرکلامی در بافت و زمینه
هیچ حرکتی به خودی خود، معنای خاصی ندارد و هرگز نمیتواند به تنهایی مقبول افتد. هر حرکتی، همیشه بخشی از یک الگو است که معنای آن، به بهترین وجه «در بافت یا زمینۀ وقوع آن» درک میشود. یک حرکت بیانگر خاص، مانند کلمهای از یک سطر یا بند است. آن کلمه میتواند معنای بسیاری داشته باشد اما فقط در بافت آن بند یا بخش است که میتوان معنای مورد نظر آن را به درستی درک کرد. در گسترهای وسیعتر معنای یک حرکت بیانگر، هنگامی بیشتر قابل درک خواهد بود که به عنوان بخشی از الگوی بزرگتری در نظر گرفته شود که در آن بافت یا زمینه اتفاق میافتد.
ما در گروه بالینت آموختیم کلمات، بسته به اینکه چه کسی و در چه مواردی از آنها استفاده کرده باشد، معناهای گوناگونی دارند. جمع کردن عضلات صورت و بینی، نشانهای است که میتواند هزاران معنای متفاوت داشته باشد که هر کدام، بر مجموعهای از دیگر نشانههای همراه با آن و نیز بر شخصیت فرد «اخمکننده» و بافتی که عضلات در آن جمع شده است مبتنی باشد. به همین دلیل، تعیین معنای کلی برای یک نشانۀ غیرکلامی خاص کار دشواری است، حتی اگر معنای خاصی، در بافتی ویژه، واضح و آشکارا باشد.
- توجه به ناهماهنگیها
شاید هر کسی با مواردی برخورد کرده باشد که در آن، کلمات شخص، پیام خاصی را انتقال میدهد اما رفتارهای غیرکلامی او، معنای بسیار متفاوتی را میرساند. با مثال به سادگی این کار پی ببریم، مثلاً: لبانت نه نه میگویند اما در چشمانت آری، آری، موج میزند. یا مثلاً؛ زنی به همسرش میگوید که ظاهراً از دست من عصبانی هستی و شوهرش با مشت به دیوار میکوبد و فریاد میزند «عصبانی نیستم». اما انگار زن زبان تن شوهرش را متقاعدکنندهتر از کلماتش یافته است. گاهی ما بی هیچ در خورد میپیچیم که «اندوهی سرافکنده» را پنهان کنیم و «یا میان گریه میخندیم».
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
«حافظ»
همۀ ما در چنین موقعیت اسفناکی قرار گرفتهایم که، غمگینترین غمهای زندگی خود را در پشت لبخندهای پر درد پنهان کنیم. ما در گروه بالینت یاد گرفتیم که هم در مقابل بیمار و هم در خود گروه بالینت پرده از این احساسات ناگوار بگشاییم و شکل دیگری را به بروز احساسات بدهیم و از غم بکاهیم.
- آگاهی از احساسات و واکنشهای جسمانی
واکنشهای جسمانی و عاطفی هر کسی میتواند نشانگر شدت و ضعف رفتار ارائهشده در او باشد. زیگموند فروید نوشته است: «ناخودآگاه یک انسان میتواند به ناخودآگاه انسانی دیگر واکنش نشان دهد بدون آنکه از مسیر خودآگاهی بگذرد. قسمت عمدۀ این ارتباط با زبان تن شکل میگیرد. هر قدر انسان نسبت به اینکه بدنش چه چیزی را تجربه میکند، آگاهتر باشد، نسبت به آنچه دیگران احساس میکنند نیز حساستر خواهد بود. هنگامی که فرد در یک موقعیت هیجانی قرار دارد، بدان معناست که او برای یک نزاع بهخوبی تجهیز شده است، اما برای حل مسأله آمادگی بسیار کمی دارد. ما در گروه بالینت یاد میگیریم که در هنگام رفع تعارض، اولین هدف آن است که فرد بتواند به شکلی سازنده، با هیجانهای خود کنار بیاید و این هدف، همان رفع تعارض است.
- خودـ اکتشافی و کمال
شاید بیشترین بینشها زمانی ایجاد میشود که فرد در حال ابراز وجود میکوشد اثر عینی رفتار طرف مقابل را بر زندگی خویش مطرح سازد و خود درونی خویش را کنکاش کند. فردِ نوعی، همراه با فراگیری شیوۀ دفاع از حریم شخصی خود، حساسیت بیشتری را نسبت به مرزهای قلمرو افراد دیگر در خود پرورش میدهد و نیز حقوق آنان نسبت به حریم شخصی، زندگی و ارزشهایشان را بیشتر میپذیرند.
من در بالینت یاد گرفتم:
یادگیری نحوۀ تنظیم پیامهای ابراز وجود به من کمک میکند که من بیشتر خودم باشم و در همان حال اجازه دهم که دیگران نیز خودشان باشند. هماهنگی با هیجانها کار دشواری است و دشوارتر از آن آسیبپذیری ناشی از ابراز هیجانها به دیگران در اوج فشار روانی است.
ما در گروه بالینت یاد گرفتیم ابراز وجودهای معدودی که در برابر «فرآیندهای طوفانی» دوام میآورند، به احتمال بسیار زیاد با تغییر رفتار فرد مقابل همراهند. اما نکتهای که بههمین اندازه اهمیت دارد این است که افشای هیجانات و احساسات منجر به ابراز وجود صادقانه در فرد میشود. خلاصه اینکه تقریباً همۀ مخلوقات با کمک انواع راهبردهایی که در دو مقولۀ عمده جنگ یا گریز قرار میگیرند از حریم خود دفاع میکنند و تنها انسان است که دارای یک حق انتخاب دیگر یعنی ابراز وجود کلامی است. برای برخورد با دیگران روشهای مواجهۀ کلامی مؤثر و نامؤثری وجود دارد که از اثربخشترین روشهای مواجهه پیامهای ابراز وجود سهبخشی است که از توصیف بدون سرزنش رفتار، افشای احساسات و روشن ساختن اثرات ملموس رفتار فرد دیگر به زندگی فرد درحال ابراز وجود تشکیل میشود. اغلب فرد درحال ابراز وجود طی فرآیند پرورش پیامی برای تغییر رفتار فرد دیگر، چیزهای زیادی نیز در مورد خود میآموزد.