‌‌‌‌

آشنایی‌زدایی از سلامت؛ از کامل‌بودگی تا کل‌بودگی

فرزاد گلی - برگردان: محبوبه فرزانگان
/شنبه, شش خرداد ۱۴۰۲

مشهورترین تعریف سلامت توسط سازمان جهانی سلامت ارائه شده است. «حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه صرفاً فقدان، بیماری یا ناتوانی». پذیرش جهانی چنین توصیف آرمان‌گرایانه و غیر عملی از سلامت همیشه من را شگفت زده کرده است.

از این دیدگاه یک مدینه فاضله پزشکی با افرادی سالم، در حالت بی‌زمانی از رفاه کامل می‌بینید. هیچکس نمی‌تواند چنین معیارهایی را برآورده کند. بنابراین سلامت ایده‌ای فراتر از دنیای واقعی کمبودها و میل‌ها است. بخش دوم تعریف بر انتقاد از بازنمایی بیماری ـ محور سلامت تأکید دارد. با این حال این توصیف مثبت به همان اندازه مبهم است که عوامل منفی تعیین‌کننده سلامت، مانند عدم وجود بیماری، یا سکوت اندام‌ها.

بنظر می‌رسد که چیزی عمیقاً در مفهوم سلامت اشتباه است. سلامت شبحی است در پشت بدنی بی درد که تنها در آرزوهای ما برای سلامت زمانی آشکار می‌شود که با یک بیماری مواجه می‌شویم، که تنها در فقدانش حضور دارد!

اختصاص یک اسم برای فرآیند پیچیده و پویای خود ـ تنظیمی مثل سلامت، کاملاً نامناسب است. سلامت می‌تواند ویژگی یک ارگانیسم باشد که نشان دهندة یکپارچگی و تعادل است. سلامت همچنین می‌تواند فعلی مانند سلامتیدن باشد؛ فرآیند ایجاد و بازآفرینی تعادل یک سیستم زنده همانطور که لومان بیان می‌کند، زندگی یک سیستم خود ـ ارجاعی و خود ـ تخریب‌گر است. زندگی یک سیستم پایدار و بی‌ثبات است، بنابراین ما نمی‌توانیم مرجع ثابتی را برای تعادل یک موجود زنده فرض کنیم. درحالی‌که هموستاز نشان‌دهندة ثبات یک ارگانیسم است، خودزایی نشان می‌دهد که چگونه یک ارگانیسم پیچیده خود را در یک محیط پیچیده پایدار می‌سازد و با ایجاد نظم‌های جدید تعادل را بازمی‌سازد.

از سلامت به‌عنوان یک سیستم خودزا، می‌توان به‌عنوان یک گرایش پیچیده زندگی برای ایجاد تعادل بین این دو نیروی اساسی به سمت «همانی (sameness)» و «دگرسانی (otherness)» یاد کرد.

به این معنا، سلامت نه وضعیت نهایی است و نه سرزمین موعود رانه‌های سرگردان زندگی است. سلامت تمایل به ادغام جریان اطلاعات ـ انرژی در درون و بین بدن‌ها دارد. تفاوت همیشه‌موجود بین انتظارات همانی و ادراکِ همانی و ادراک از دگرسانی، موجودات را وادار می‌کند تا معانی/ عملکردهای جدیدی بسازند.

از دیدگاه سیستمی، سلامت را می‌توان به‌عنوان یک گرایش هوشمند به انسجام فرآیندهای معناسازی یک ارگانیسم در بَستار کارکردی آن توسط گشودگی ساختاری تعریف کرد.

برای یک سیستم زندة پیچیده مانند انسان، سیستم‌های معناساز درهم‌تنیده و دگرگون‌کننده به شکل نشانه‌های انرژیایی، مادی، نمادین و بازتابی ظاهر می‌شوند. نشانه‌ها، بدن و جهان زندگی ما را شکل می‌دهند. از سیگنالِ متیلاسیون که به‌عنوان مهار ژن توسط DNA تفسیر می‌شود تا فراخوانی در رسانه‌ها که به‌عنوان اعتصاب یک جامعه تفسیر می‌شود، همه کارکردهای جسمی، ذهنی و اجتماعی در واقع تفسیر این انواع وسیع نشانه‌ها هستند.

اکنون، می‌توانید تصور کنید که تمام عملکردهای جسمانی و نمادین برای بازسازی تعادل بین نیازها و منابع ارگانیسم یکپارچه شده‌اند و داشتن دنیای درون هم در همین امتداد و نتیجة کارکرد نشانه‌های نمادین و بازتابی است.

بر این اساس، بدن ما حداقل دارای دو جهان «من» به‌عنوان کیفیت شور و حالت بازتابی و «آن» به‌عنوان یک شئ طبیعی یا اجتماعی است. یک تعریف سیستمی از سلامت نه تنها باید هر دو دنیای شرایط انسانی را پوشش دهد بلکه باید تمام نشانه‌های انرژی ـ ماده و نشانه‌های نمادین ـ بازتابی را در یک بدن چندوجهی ادغام کند.

ما به تعریفی پویا و فیزیکی ـ پدیدارشناختی از سلامت نیاز داریم که تلاش‌های سلامت‌زای ما را در طیف سلامت برتر بررسی کند. سلامت‌زایی مفهوم بسیار مناسب‌تری برای کاوش در فرآیند سلامت است.

سلامت‌زایی تعاملات من ـ آن [یعنی بعد تجربی (من) و زیست ـ رفتاری بدن (آن)] را بررسی می‌کند که زندگی را قابل درک، قابل مدیریت و معنامند می‌کند. این عوامل، همانطور که آنتونووسکی Antonovsky توضیح می‌دهد، تعیین‌کننده حس انسجام و نحوة روایت و رفتار ما در جهان است. همه مؤلفه‌ها به یکپارچگی فرآیندهای معنا سازی درونی و بیرونی مرتبط هستند. تفسیرهای نادرست کارکردی و انسدادهای ساختاری باعث عدم انسجام و نارضایتی می‌شود. تفسیرهای نادرست درواقع منجر به تکه‌تکه شدن کل بدن می‌شود.

سلامت‌زایی جهت‌گیری به‌سوی تمامیت است. این شامل تسهیل مکانیسم‌های درمانی شفا با احساس و عمل به‌عنوان یک کل است. برخلاف رویکرد آسیب‌شناختی، سلامت‌زایی بر سازمان‌دهی بالا به پایین متمرکز است. تمامیت ریشه‌شناسی مشابهی با سلامت و شفا دارد.

اگر سلامت را به‌جای کامل بودن بر اساس کل‌بودگی بازتعریف کنیم افق جدیدی از مراقبت و درمان پدیدار خواهد شد. از این منظر، یک بیمار در مرحله پایانی که عمیقاً عشق و ارزشمندی را احساس می‌کند، در مقایسه با ورزشکار جوانی که بر خشم و شرم و پشیمانی متمرکز است، در وضعیت سلامت بالاتری قرار می‌گیرد. سلامت را می‌توان به‌عنوان یک روش وجود در نظر گرفت، نه سلامت همه اجزا.

سلامت و بیماری را می‌توان با تکیه بر جنبه‌های کاربردی‌تر و نظم فراتر زندگی انسان بازتعریف کرد. فردِ دارای معلولیت لزوماً یک معلول نیست، زیرا به دلیل ایجاد تعادل جدید بین انتظارات و ادراکاتش، می‌تواند از نظر کارکردی یکپارچه باشد. حالاروایت آن‌ها شامل تمام اتفاقات سخت و افزایش محدودیت‌هاست و همة آن‌ها را به‌عنوان زندگی خودشان می‌پذیرند؛ یعنی شبکة تفسیرهای فیزیکی و نمادینِ آن‌ها هم‌افزا است.

یک بدن سالم یک سیستم معنا ساز درون ـ میان ـ فرافردی است که فراتر از همة نقصان‌ها بدنی یکپارچه است و با کلیت خود کار می‌کند. کل‌بودگی را، افزون بر مداخلات شیمیایی و فیزیکی، می‌توان با تن‌آگاهی و هم‌تنشی [تجربه تعادل ذهن ـ بدنی] و هم با ساختن روایتی منسجم و روابطی هم‌افزا گسترش داد.

اگر می‌خواهیم یک مدل نظام‌مند از سلامت ایجاد کنیم، ابتدا باید مفروضات اساسی و بی‌زمان خود را از مدل زیست ـ رفتاری تغییر دهیم. بطور خلاصه ما به چنین تغییری در چارچوب ذهنی خود نیاز داریم:

  1. زندگی یک سیستم خودساز است که در حال بازآفرینی تعادل و افزایش هم‌زمانی ریتم‌های درونی و بیرونی است.
  2. بدن انسان یک سیستم نشانه‌ای چندزبانه است و تعادل آن به انسجام فرآیندهای معناسازی انرژی ـ مادی و نمادین ـ بازتابی بستگی دارد.
  3. سلامت حالت ایستای تعادل نیست بلکه گرایش فعال به یکپارچگی مجدد به جریان انرژی ـ اطلاعات است.
  4. سلامت‌زایی نشان می دهد که چگونه می‌توان سلامت را با بودن و انجام دادن بطور کلی افزایش داد.

ادبیات در مورد تعریف سلامت فوق‌العاده ضعیف است. به نظر می‌رسد که دانشمندان علوم پزشکی بر این فرض بوده‌اند که فناوری و فنون پزشکی می‌توانند بدون هیچ مدل سلامت یکپارچه‌ای، سلامت را به طور پیشرونده و مناسب ارتقا دهند.

این یادداشت تأملی کوتاه است بر یک نگاه سیستمی به سلامت و تردید در این‌که وقتی از سلامت می‌گوییم، واقعاً می‌دانیم که در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم.